ایستگاه تنهایی کوه چون سنگ بود تنها شد یا چون تنها بود سنگ شد ! من که نه سنگ بودم نه کوه ، من چرا تنها شدم ؟
می خواستم به دنیا بیایم، در زایشگاه عمومی، پدر بزرگم به مادرم می خواستم به مدرسه بروم، مدرسه ی سر کوچه ی مان. مادرم گفت: به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: فقط ریاضی! با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم. خواهرم گفت: مگر من بمیرم. می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم.
می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم. اولین مهمانی بعد از عروسیمان بود. می خواستم ساده باشد و صمیمی. می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم، در حد وسعم، تا عصای دستم باشد. بچه ام می خواست به مدرسه برود، رشته ی تحصیلی اش را برگزیند، می خواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد. مُردم. برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت. از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند. خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کردند. نظرات شما عزیزان:
درسته
خیلی قشنگ بود ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
آخرین مطالب ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() نويسندگان پيوندها ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
![]() |
|||
![]() |